English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1538 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To experience great hardships. U سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disclaimers U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
difficulties U سختیها
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
experiences U تجربه کردن کشیدن
experience U تجربه کردن کشیدن
reliving U دوباره تجربه کردن
relives U دوباره تجربه کردن
relived U دوباره تجربه کردن
relive U دوباره تجربه کردن
experiencing U تجربه کردن کشیدن
We all learn by experience. U ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
experiments U تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting U تجربه کردن ازمایش کردن
experiment U تجربه کردن ازمایش کردن
experimented U تجربه کردن ازمایش کردن
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
sustainer U متحمل
sufferer U متحمل
sufferers U متحمل
plentifulness U بسیاری
muchness U بسیاری
deepness U بسیاری ته
multeity U بسیاری
multiplicity U بسیاری
not a few U بسیاری
exuberance U بسیاری
multitude U بسیاری
multitudes U بسیاری
profuseness U بسیاری
many U بسیاری
obtruded U متحمل شدن بر
pass through U متحمل شدن
defrayed U متحمل شدن
defraying U متحمل شدن
obtrudes U متحمل شدن بر
stick out U متحمل شدن
defrays U متحمل شدن
obtrude U متحمل شدن بر
tolerantly U شخص متحمل
bolsterup U متحمل شده
sustain U متحمل شدن
sustained U متحمل شدن
obtruding U متحمل شدن بر
sustains U متحمل شدن
tolerant U شخص متحمل
defray U متحمل شدن
multiplicity of creeds U بسیاری کیش ها
many of them U بسیاری از انها
manifoldness U چندتایی بسیاری
widely U در بسیاری موارد
plenty U فراوانی بسیاری
many people U بسیاری از مردم
there are numbers who U بسیاری هستند که
put up U متحمل شدن برگزیدن
to sustain a loss U متحمل خسارت شدن
ultimate bearing capacity U حداکثر فشار متحمل پی
undergo U متحمل چیزی شدن
undergoes U متحمل چیزی شدن
undergoing U متحمل چیزی شدن
undergone U متحمل چیزی شدن
probable error U خطای متحمل [ریاضی]
put-up U متحمل شدن برگزیدن
Many explanations were proffered. U توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
many d. of hunger U بسیاری از گرسنگی می میرند
incurring U متحمل شدن وارد امدن
To go to great expenses . U خرج زیادی را متحمل شدن
incurred U متحمل شدن وارد امدن
incur U متحمل شدن وارد امدن
incurs U متحمل شدن وارد امدن
bearing support U تکیه گاه متحمل بار
hacks U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hack U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked U تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
To incur some heavy expenses. U مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
micro U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
microcomputer U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros U کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
working lead U بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
accumulate U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
spillage U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
accumulating U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
spillages U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
accumulates U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
landing wires U سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
Most home helps prefer to live out. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
lift strut U پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift wire U سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
Ouroboros U نمادی باستانی که در بسیاری از فرهنگها موجود میباشد و بصورت اژدها یا ماریست که دم خود را می جود.
synchronous U سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
experiment U تجربه
inexperienced U بی تجربه
inexpert U بی تجربه
half baked U بی تجربه
experienced U با تجربه
immature U بی تجربه
experiencing U تجربه
unskillful U بی تجربه
practice U تجربه
naive U بی تجربه
beardless U بی تجربه
experiences U تجربه
naif U بی تجربه
unskilled U بی تجربه
green U بی تجربه
background U تجربه
backgrounds U تجربه
experimented U تجربه
experience U تجربه
the tule of thumb U تجربه
greenest U بی تجربه
unskilled <adj.> U کم تجربه
experiments U تجربه
raw U بی تجربه
experimenting U تجربه
vital necessity U پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
empiric U مبنی بر تجربه
experiencing U تجربه ازمایش
experience U تجربه ازمایش
have been around <idiom> U تجربه داشتن
ah ah ecperience U تجربه اهان
scientific experiment U تجربه علمی
shorthorn U ادم بی تجربه
experientially U ازروی تجربه
apriori U مقدم بر تجربه
experimentalist U اهل تجربه
experiences U تجربه ازمایش
aposteriori U موخر بر تجربه
traumatic experience U تجربه اسیب زا
veteran U بازیگر با تجربه
veterans U بازیگر با تجربه
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
aha experience U تجربه اهان
empircism U تجربه گرایی
empiricism U تجربه گرائی
seat of the pants U استفاده از تجربه
immediate experience U تجربه بیواسطه
gremie U بی تجربه و ناشی
sour dough U [مکتشف با تجربه]
to bring to the proof U به تجربه رساندن
driving experience U تجربه رانندگی
reenactment U بازافرینی تجربه
gunshy U ترسو بی تجربه
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
without experience U بی تجربه ناازموده
to put to proof U به تجربه رساندن
empiricism U اصالت تجربه
distributing U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributes U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
day residues U ماندههای تجربه روز
verdant U پوشیده از سبزه بی تجربه
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
stumblebum U مشت زن بی تجربه وناشی
a posteriori U مبنی بر تجربه و مشاهده
empirically U از روی مشاهده و تجربه
school of hard knocks <idiom> U تجربه عادی از زندگی
callow U شخص بی تجربه وناشی
I wasn't born yesterday. <idiom> U من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
She is experienced nurse. U پرستار پر تجربه ای است
To apply ones experience. U تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that … U تجربه نشان داده است که …
cup of coffeen U شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
Scientic experiments show that … U تجربه های علمی نشان می دهد که
Hypnagogia U تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
tike U ادم خام دست وبی تجربه
advanced U برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
Roman law U مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
Netscape Navigator U یکی از جستجوگران معروف www که هنوز هم در بازار مط رح است شامل خصوصیات بسیاری از قبیل خوانندگان جدید و نیز تامین برنامههای java است
qwerty keyboard U ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
artspeak U یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper U برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
n-key rollover [این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com